آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
عاشقت می مانم شده تنهایی ِ دست هایت , بر تمام روحت تازیانه بزند؟؟؟
تمامِ وجودت را برانگیزد و ... و ناگهان فواره ای از اشک , از چشمانت جاری شود؟؟
به تنها چیزی که فکر می کنی
اشک های بی پناه من است که بی قرارانه به روی گونه هایم لغزیده اند و من ارام پناهشان داده ام! اهای ببینم؟!! گریه هم نمی توانم بکنم؟ نظرات شما عزیزان:
![]() ![]() |